خدای باران
معبودا...
تورا دوست می دارم..چون تو چه بی ریا مرا دوست داشتی...
وقتی می اندیشم چه با رحیمیت مرا در سبد آفرینشت ،برای خانواده ام فرستاده ای ،به خود می بالم ،چون آن زمان با عنایت دستان خداییت مرا بر سبدشان نهادی...
خدای عزیز ونازنینم...عاشقانه دوستت دارم..چون توخدای من هستی..می بالم مستانه ،که توروشنبخش لحظه های تاریک من هستی ونمی دانم چه در من ،منت حضور تو بوده...
خدا جونم...دوستت دارم ،چون موجوداتی را رنگ زندگیم کردی که تا نهایت عمری که مقدر توست ،خالصانه بابت حضورشان ،به درگاه ملکوتیت سجده میکنم...
موجودی که تا پایان عمرم بابت یدک کشیدن نامش از حضورت با کمال زبونی سپاسگذارم..
فرشته ای بی مانند حتی در میان فرشتگان آسمانیت ،که لیاقت داشتنش با تمام بی لیاقتی نصیبم شده...
و سایه هایی که چون گمارده هایی از جانبت در پناهشان ،آرام جانم شده اند ،و اکنون ،عشقی رنگین ،که با رنج جور زمانه بی ارزش ،باید نور داشتنش را به رضای تو امید داشته باشم...
خدای من ،بابت همه چیز از تو ممنونم..
بابت زمین ،آیه پرنشانت ،که بر آن قدم می نهم..
آسمانی که با رنگ آبیش وچیدمان بی مانند ابرهای پاکش ویگانه خورشیدت ،خدایی چون تورا به رخم می کشد...
هوایی ،که منت خدا بودن تو ،بی لیاقتی نفس کشیدن من در آن را بر وجودم داده است...
و دوستانی ،هم تیره گل های خوشبو ..
و خدای نازی چون تو...
اگر چه ناچیزو پرخطایم ،ولی تلاشم ،بندگی خالصانه و پاک عرش کبریایی توست واین مرا بس ،که منت معبودی چون تو ،نور قلب کوچکم است...
خدای باران دوست دارم دوستم داشته باش
از طرف خرده بنده ای آشنا...